چند مطلب علمی
تحقیقات تازه درباره «لبخند»؛ چيزی فراتر از بازکردن لب ها
روزنامه نيويورک تايمز در مطلبی به نتايج تحقيقات دکتر پاولا نيدنتال و گروه تحقيقاتی وی در مورد رابطه لبخند با احساسات و کارکرد مغز انسانها پرداخته است که نتايج آن اخيرا در مجله «علوم رفتار و مغز» منتشر شده است.
دکتر نيدنتال چند سال پيش پس از مکالمه ای با يک خبرنگار در مورد برداشت جوامع و فرهنگ های مختلف از معنی لبخند و نوع لبخند متعارف در هر يک از آنها تصميم گرفت که فعاليت های تحقيقاتی خود را به اين موضوع اختصاص دهد که لبخند ما انسانها از چه ريشه می گيرد و ديگران چگونه آن را دريافت می کنند.
با وجودی که لبخند زدن يکی از عادی ترين کارهای انسان است ولی دکتر نيدنتال در آغاز تحقيقات خود متوجه شد که بررسی و توجيهات علمی در اين مورد بسيار ضعيف و ناکافی است.
او و گروه تحقيقاتی اش مطالعات گسترده ای را در مورد رابطه کارکرد مغز با خنده ، منبع آن و حتی برداشت فرهنگ های مختلف از اين موضوع انجام دادند.
در بخشی از نتايج اين تحقيقات که در مجله «علوم رفتار و مغز» منتشر شده است گروه تحقيقاتی دکتر نيدنتال مدعی می شود که لبخند صرفا بيان يک احساس درونی نيست. در حقيقت لبخند فقط واضح ترين بخش از يک نوع هم آميزی بين مغز دو نفر يا يک عده از انسانهاست.
نيويورک تايمز يادآوری می کند که روانشناسان از چندين دهه پيش در حال مطالعه اين موضوع بوده اند ولی بررسی های آنها بيشتری روی جنبه های عريان و علنی لبخند متمرکز بوده است.
به اعتقاد دکتر نيدنتال با بررسی انواع و اقسام لبخندها می توان به اين نتيجه رسيد که مردم با استفاده از ماهيچه های صورت و اندام های مختلف مثل گونه، لب ها و چانه به صورت خود اشکال گوناگونی می دهند تا حالت خود را بيان کنند ولی صرف بررسی اين اشکال روش عميقی برای بررسی موضوع نيست.
برخی از پژوهشگران سعی کرده اند کمی عميق تر به اين موضوع نگاه کنند و معتقدند که مردم هر چه شادتر باشند ماهيچه اصلی دو طرف دهان و گونه های خود را بيشتر باز می کنند. ولی حقيقت اين است که درست همين ماهيچه ها در حالت اندوه و يا تنفر نيز کشيده می شوند.
نيويورک تايمز سپس می نويسد که شناخت رابطه بين احساس و صورت انسان بسيار اسرار آميز است. داروين نيز سالها وقت خود را صرف اين موضوع کرد و به اين نتيجه رسيد که شامپانزه ها نيز در صورت خود ماهيچه ای مشابه انسانها دارند و بالابردن لب بالايی آنها نيز به نوعی معنای خنده می دهد.
دانشوران گونه ميمون ها معتقدند که خنده اين جانداران را می توان به چند گروه تقسيم کرد و دکتر نيدنتال نيز معتقد است انواع لبخندهای انسان نيز بايد به همين شکل دسته بندی شود.
به عنوان مثال يک نوع لبخند محصول شادی صرف کودکانه است ولی نوع ديگری از لبخند يا تبسم نمادی است از دوستی و تحکيم روابط صميمانه بين افراد.
در عين حال در مورد انسان بايد افزود که شکل نشان دادن لبخند می تواند کارکرد آن را تغيير دهد. به عنوان مثال در حالتی که يک فرد همراه با خجالت لبخند می زند چانه کمی به سمت پايين متمايل می شود در حالي که لبخندی که به هنگام سلام گفتن پديدار می شود معمولا همراه با بالا بردن ابروها است.
به نوشته روزنامه نيويورک تايمز، يکی از نکات مهم در تحقيقات دکتر پاولا نيدنتال اين است که مردم معمولا در پاسخ به خنده يک نفر آن را تقليد کرده و لبخند را با لبخند جواب می دهند.
به اعتقاد گروه تحقيقاتی دکتر نيدنتال همين تقليد يا به اصطلاح پاسخ لبخند با لبخند باعث می شود که همان بخش هايی از مغز نفر دوم فعال شوند که در نفر اول مشغول به کار بوده اند.
معمولا يک لبخند شادمانه با فعاليت هايی در مغز همراه است که به نوعی موفق بوده و يا به قول متخصصان پاداشی در برداشته است. اما تقليد يک لبخند يا پاسخ لبخند با لبخند نوع ديگری از فعاليت را در مغز ايجاد می کند که مسئول تشخيص احساسات و روابط با کسانی است که انسان رابطه نزديک تری با آنها دارد.
به عنوان مثال والدين از لبخند کودک خود شادمان شده و لبخند می زنند ولی واکنش آنها به خنده کودکی ديگر چنين نيست.
روزنامه « نيويورک تايمز» در پايان اين مطلب اشاره می کند که تعداد زيادی از کارشناسان نتايج تحقيقات دکتر نيدنتال و گروه تحقيقاتی وی را ستوده ولی خاطر نشان می کند که در برخی موارد، بررسی و يافته های آن بايد دقيق تر شود.
دکتر پاولا نيدنتال و گروه تحقيقاتی وی در حال حاضر مشغول بررسی های بيشتر در مورد موضوع لبخند با لبخند پاسخ دادن است.
وی در آزمايش های گوناگون می خواهد مشخص کند که لبخند نفر دوم تا چه حد در ايجاد حس اطمينان و برقراری رابطه با نفر اول موثر است.
علاوه بر اين موضوع ديگری که در اين ميان مطرح می شود نقش نگاه متقابل افراد به هنگام رد و بدل کردن لبخند است. چون در بسياری موارد ممکن است فرد دوم با پرهيز کردن از نگاه مستقيم به صورت فرد اول پاسخ خنده او را ندهد.
دکتر نيدنتال می گويد که وی و روانشناسان ديگر تازه به فکر مطالعه و بررسی اسرار لبخند افتاده اند در حالی که بسياری از نقاشان از قرن ها قبل گوشه هايی از اين دنيای اسرار آميز را در آثار خود به کار گرفته اند.
کشف موجوداتی که پس از ۳۴ هزار سال زنده ماندهاند
ماجرای کشف موجوداتی جدید که پس از ۳۴ هزار سال هنوز زنده ماندهاند بیشتر شبیه به داستان فیلمهای علمی–تخیلی قدیمی است.
سالها پیش گروهی از دانشمندان برای تحقیق در مورد تغییرات جوی کره زمین مقداری بلور نمک را که از اعماق منطقهای به نام «دثولی» در ایالت کالیفرنیای آمریکا حفاری کرده بودند با خود به مراکز تحقیقاتی میآورند. این بلورهای بسیار شفاف نمک از مدتها پیش به دقت بستهبندی و انبار شده بودند.
به گزارش وب سایت «لایو ساینس» اما چندی پیش یک پژوهشگر جوان به سراغ این بلورها میرود و در نهایت شگفتی متوجه میشود که چیزهای عجیبی در دل این بلورهای نمک وجود دارند. اینها موجودات زنده ریزی هستند که پس از ۳۴ هزار سال هنوز به حیات خود ادامه میدهند.
سرانجام این ماجرای عجیب برخلاف فیلمهای علمی–تخیلی قدیمی خطری برای موجودیت انسان یا کره زمین نیست. بلکه این دانشمند جوان و گمنام با انجام این تحقیقات و کشفی که صورت گرفته میتواند رساله دکترای خود را به پایان برساند.
برایان شوبرت که باکتریهای کهنسال دفن شده در بلورهای نمک را کشف کردهاست میگوید: «کشف این موجودات زنده کوچک در حفرههای ریز در میان لایههای بلورین نمک که هنوز هم مقداری ماده سیال در آنها وجود دارد بسیار تعجبآور بود.»
بلورهای نمک معمولا خیلی سریع شکل میگیرند و به همین خاطر هر چه که در محدوده نزدیک به آن شناور باشد و یا در کنار آن زندگی کند را در خود جای داده و این اجسام یا موجودات اگر در حبابهای ریز لایههای بلور قرار بگیرند ممکن است برای همیشه به آن حالت باقی بمانند.
«تیم لونستاین» پروفسور رشته زیستشناسی دانشگاه «بینگهامتون» که از استادان مشاور برایان شوبرت به هنگام کشف باکتریهای ۳۴ هزار ساله بود میگوید: «هر چه که در درون حباب یا حفرههای ریز لایههای بلور نمک قرار بگیرد برای همیشه سالم خواهد ماند.»
به گفته پروفسور لونستاین تحقیقاتی که در ماههای اخیر صورت گرفتهاست نشان میدهد که همین روند هماینک نیز در دریاچههای نمک اتفاق میافتد و این تاییدی است بر صحت کشف برایان شوبرت که حدود یک سال پیش به نتیجه رسید.
نتایج تحقیقات جدید بهعلاوه جزئیات پژوهشهای برایان شوبرت در مورد باکتریهایی که ۳۴ هزار سال در بلورهای نمک زنده ماندهاند قرار است در شماره جدید مجله «جامعه زیستشناسی آمریکا» به چاپ برسد.
يک آزمايش خون ساده ممکن است درمان سرطان را متحول کند
روز سه شنبه گروهی از دانشمندان در آمريکا اعلام کردند که يک روش جديد آزمايش خون می تواند در آينده نحوه درمان بيماری سرطان را از طريق بررسی و تعقيب نحوه گسترش اين بيماری در بدن کاملا دگرگون سازد.
به گفته این دانشمندان اين روش آزمايش خون آنچنان دقيق است که قادر است حتی يک سلول سرگردان و جدا افتاده سرطانی را از ميان ميلياردها سلول خونی در بدن انسان تشخيص دهد. از اين طريق کار تشخيص وجود تومور يا بافت های سرطانی و احتمال گسترش آن در نقاط مختلف بدن ساده تر خواهد شد.
اين آزمايش در عين حال ميزان کاهش سلولهای سرطانی در واکنش به درمان های به کار گرفته شده را مشخص کرده و به پزشکان امکان می دهد ميزان موفقيت روش هاس درمانی در مورد هر بيمار را تشخيص داده و چگونگی رشد و يا بروز مجدد اين بافت ها را تا حدی پيش بينی کنند.
به نوشته روزنامه « ديلی تلگراف» اين روش جديد آزمايش خون جايگزين روش دردناک نمونه برداری از بافت های بدن خواهد شد که در حال حاضر پزشکان از آن طريق فعاليت غده های سرطانی را بررسی می کنند و در نهايت جايگزين روش های فعلی کنترل سرطان مثل «ماموگرافی » و «کلونسکوپی» خواهد شد.
قرار است چهار بيمارستان بزرگ در نقاط مختلف آمريکا در سال جاری اين روش جديد را به کار بگيرند. روز دوشنبه موسسه تحقيقات پزشکی « جانسون اند جانسون» اعلام کرد که در همکاری با بيمارستان ايالتی ماساچوست کار تکميل اين تحقيقات و عرضه اين روش جديد از آزمايش خون به بازار را پيش خواهد برد.
يکی ديگر از عرصه هايی که دراين روش جديد آزمايش خون به کار گرفته خواهد شد تشخيص ميزان کارآمدی داروهايی است که در حال حاضر برای مداوای انواع مختلف سرطان به کار می رود. هر چند روند تکميل و توسعه اين روش جديد ممکن است ده سال به طول بيانجامد ولی پژوهشگران علوم پزشکی از هم اکنون به تاثير مثبت آن بسيار اميدوار هستند.
روزنامه ديلی تلگراف از قول دکتر دانيل هابر يکی از پژوهشگران اين تحقيقات جديد می نويسد:« اگر در روند درمان سرطان پزشکی بتوانند نحوه تاثير گذاری هر دارو برای درمان بيماران را تشخيص دهند اين خود يک گام بزرگ خواهد بود.»
روش های موجود نمونه برداری از خون و بافت های بدن بيماران سرطانی در حال حاضر اطلاعات کاملی در مورد نحوه و احتمال رشد غده های سرطانی به دست نمی دهد. برای سنجش ابعاد گسترش بافت يا غده های سرطانی معمولا يک يا چند ماه پس از شروع مداوا از بدن بيماران سيتی اسکن می گيرند. ولی همين فاصله زمانی می تواند در بسياری از موارد خطرناک باشد و بيمار در اين فاصله بر اثر گسترش سرطان جان خود را از دست بدهد.
به گزارش روزنامه ديلی تلگراف با استفاده از روش جديد آزمايش خون پزشکان می توانند به فاصله يک روز پس از تجويز دارو با گرفتن يک نمونه تازه از خون بيمار ميزان تاثير گذاری آن دارو را به دقت مشاهده کنند.
آیا کوچک شدن مغز به معنی کمهوش شدن است؟
رسانه آمریکایی «نشنال پابلیک ریویو» (انپیآر) روز دوم ژانویه مطلبی را در سایت خود منتشر کرد با عنوان «مغزهای ما دارد آب میرود. آیا داریم احمقتر میشویم؟»
نویسنده این مقاله پیرامون واقعیت علمی کوچک شدن تدریجی مغز نوع بشر با دانشمندان سخنی داشتهاست بدین مضمون:
در بسیاری موارد بشر میکوشد تا به ابعاد بزرگتری دست پیدا کند اما این در مورد مغز صادق نیست و در این مورد بزرگ شدن مترادف با بهتر شدن نیست. حتی دانشمندان اینک خلاف این روند را بیان میکنند و میگویند با تکامل انسان در طول تاریخ، مغز انسان هم در واقع کوچکتر شدهاست.
کوچکتر شدن اندازه مغز به عنوان یک واقعیت تکاملی از جمله باعث تعجب کاتلین مکآلیف، نویسنده متون علمی شدهاست.
وقتی که خبرنگار سایت شبکه رادیویی «انپیآر» این مطلب را برای او توضیح داد خانم مکآلیف با تعجب گفت که تا کنون فکر میکرده مغز انسان به تدریج در حال بزرگ شدن است.
کاتلین مکآلیف الان دریافتهاست که این ماجرا تا ۲۰ هزار سال پیش درست بوده اما از آن زمان مغز نیاکان ما جریان معکوسی را طی کرده و به مرور کوچکتر شدهاست و این روند کوچکتر شدن همچنان هم ادامه دارد.
انسانهای اولیهٔ گونه کرومَنیون که نزدیک به ۲۰ تا ۳۰ هزار سال پیش در اروپا زندگی میکردند بزرگترین اندازه مغز را در میان گونههای انسان در طول تاریخ دارا بودهاند و مغز انسان امروزی از آن زمان ۱۰ درصد کوچکتر شدهاست که به گفته مکآلیف این یعنی تقریباً به اندازه یک توپ تنیس.
متخصصان هنوز درباره علل و پیامدهای این روند تکاملی مطمئن نیستند. برخی بر این باورند که این روند میتواند جریانی رو به کمهوشی باشد. دیوید گیری، یک دانشمند روانشناسی «شناخت»، در این زمینه استدلال میکند که همزمان با پیچیدهتر شدن جامعه انسانی، افراد برای بقا و تولید نسل به اندازه انسانهای قدیمی نیازی به استفاده از هوش خود ندارند.
اما همه پژوهشگران هم به این اندازه بدبین نیستند. برایان هِیر، از مردمشناسان «مؤسسه علوم مغزی دانشگاه دوک» آمریکا بر این باور است که کاهش اندازه مغز در واقع یک امتیاز تکاملی است.
مغز اهلی
برایان هیر میگوید که کوچکتر شدن مغز نشانه اینست که انتخاب طبیعی در انسان به سوی خشونتگرایی کمتر میرود یا به عبارت دیگر مدارا و تسامح در نوع بشر رو به افزایش است.
او میافزاید زمانی که روند تکاملی و گزینش طبیعی یک گروه به سوی خشونت کمتر پیش میرود، این گروه را میتوان یک جامعه «اهلی» نامید.
نگاهی به بدن شماری از گونههای اهلی از جانوران از جمله میمون، سگ یا بوقلمون نشاندهنده رشد برخی از ویژگیهای جسمانی در آنها است. از جملهٔ این روندها میتوان به استخوانبندی سبکتر و باریکتر، پیشانی صاف و سرانجام مغز کوچکتر اشاره کرد.
تمرکز پژوهشهای برایان هیر بر شامپانزههای معمولی و شامپانزههای کوتوله یا همان بونوبوها قرار گرفتهاست. این جانوران از نظر تکاملی همانندی بسیاری با انسان دارند ولی از نظر جسمانی بسیار متفاوت از یکدیگر هستند. مغز بونوبوها از شامپانزهها کوچکتر و همچنین پرخاشگری آنها از شامپانزهها کمتر است.
هر دو جانور دارای قدرت شناخت و توان حل مشکلاتاند. به گفته هیر شامپانزهها در صورتی که نیاز به کار گروهی باشد از عهده چارهیابی بر نمیآیند اما بونوبوها توانایی این کار را دارند.
به گفته او: به هنگام کم بودن خوراکیها و سخت بودن مسئله تقسیم خوراک، بونوبوها قادر به حل این مشکل هستند اما شامپانزهها زمانی که در همان موقعیت قرار میگیرند از همکاری و مشکلگشایی سر باز میزنند، با وجودی که راهش را هم میشناسند.
هیر این نکته را میپذیرد که روند کاهشی مغز انسان میتواند نشانهای از روند تکاملی در راستای کندذهنی باشد اما مسئله مهمتر شناختی است که با بررسی این روند نسبت به نوع بشر پیدا میکنیم. مقایسه تکامل انسان با تکامل دیگر جانوران به دست یافتن به درک بهتری از وضعیت انسانی کمک میکند.
این دانشمند میگوید: «خوبی مطالعه سرشت جانوران و انسان این است که با استفاده از این مطالعات میتوانیم راهکارهایی یا طرحهایی را برای تعامل با جنبههای منفیتر خود پیدا کنیم.»
کشف روش جديدی برای تشخيص سريع «آلزايمر»
پژوهشگران بريتانيايی روش جديدی را کشف کرده اند که قبل از ابتلا افراد به بيماری آلزايمر می تواند احتمال بروز آن را تشخيص دهد. اين روش با تشخيص علائم احتمال بروز اين بيماری می تواند امکان درمان زودرس و موثرتری را فراهم کند.
به نوشته روزنامه بريتانيايی «ديلی ميل»، پژوهشگران دانشگاه لندن اين تحقيقات را روی ۱۰۵ نفر از افرادی که سن آنها بين ۷۰ تا ۸۰ سال بوده و هيچ علائمی از اختلال کار مغز در آنها ديده نمی شد انجام داده اند. پژوهشگران در اين تحقيقات با استفاده از اسکن، ميزان کوچک شدن مغز افراد را بررسی کرده که می تواند زمينه ساز بروز آلزايمر باشد.
در اين تحقيقات ميزان ماده پروتئينی «آميلويد» که در ستون فقرات توليد می شود در اين افراد به طور جداگانه بررسی شد. معمولا در ميان افراد مبتلا به آلزايمر ميزان اين ماده در مغز بسيار کم است.
علاوه بر اين پژوهشگران با استفاده از تصوير اسکن های مغز توانستند ميزان کوچک شدن مغز هر يک از افراد را محاسبه کرده و ژن 4 APOE که خطر آلزايمر را افزايش می دهد را به دقت مورد مطالعه قرار دادند.
به نوشته روزنامه «ديلی ميل»، پژوهشگران دانشگاه لندن متوجه شدند که در يک سوم از اين افراد ميزان ماده پروتئينی «آميلويد» بسيار کم است و اندازه مغز آنها تقريبا با سرعتی دو برابر ديگران رو به کوچک شدن است.
احتمال وجود ژن 4 APOE در اين گروه پنج برابر ديگران است و به نسبت ديگران با خطر بيشتری برای وجود پروتئين «تاو» که از دلائل اصلی بروز آلزايمر است روبرو هستند.
دکتر جاناتان شات مسئول اين تحقيقات می گويد: اهميت اين دستاوردهای جديد فقط با ادامه کار تحقيقاتی و بررسی های بالينی بيشتر روشن خواهد شد. اطلاعاتی که ما به دست آورده ايم نشان می دهد گروهی که مشخصات آن بر شمرده شد در معرض خطر جدی تری برای ابتلا به «دمنتيا» يا اختلال حواس است. اگر اين نتيجه گيری ما درست باشد در آن صورت شواهدی که مدعی است بيماری آلزايمر قبل از بروز علائم آن آغاز می شود تقويت خواهند شد.
روزنامه ديلی ميل يادآوری می کند که از هر سه نفری که به سن بالاتر از ۶۵ سال می رسند معمولا يک نفرشان بر اثر ابتلا به بيماری هايی که اختلال حواس تلقی می شوند می ميرند.
بنياد خيريه تحقيقات آلزايمر در بريتانيا که بخشی از هزينه های اين تحقيقات جديد را تامين کرده است از دستاوردهای آن استقبال کرده و می گويد که در بسياری از بيماری ها تشخيصی و مداوای زودتر می تواند موثر باشد و احتمالا در مورد آلزايمر نيز چنين است.
نظرات شما عزیزان: